فمينيسم و پرسش‏هاى فرارو(1)

نويسنده: دكتر حميد كريمى

اشاره:

يكى از چالش‏هاى جهان امروز، نزاع‏هاى برخاسته از ادعاهاى معرفتى مكتب‏هاى مدرن و پسامدرن است. «فمينسيم» و ادعاى هميشگى آن در تساوى بى قيد و شرط زن و مرد از جمله اين ادعاهاست كه بسيارى را به خود مشغول كرده است .
نويسنده‏ى محترم در اين نوشتار ضمن طرح انديشه و باورهاى اين مكتب، به نقد وبررسى آن پرداخته است . در اين شمار به تعريف و تبيين فمينسيم مى‏پردازيم ودر شماره‏ى آينده نقد آن را تقديم مخاطبان گرانى خواهيم كرد.

چكيده:

يكى از انديشه‏هاى رايج و مؤثر در دنياى امروز، فمينيسم است . مكتب زن‏گرايى با زن آزادخواهى، ديدگاهى است كه بر اساس آن زنان بايد در تمامى جنبه‏ها از فرصت‏ها و امكانات مساوى با مردان بهره‏مند گردند. گر چه اعتراض نسبت به ظلم به زنان در طول تاريخ وجود داشته، اما آغاز اين جنبش‏ها به زمان انقلاب كبير فرانسه، و اوايل قرن نوزدهم ميلادى برمى‏گردد. عواملى مثل نداشتن حق رأى، عدم امكان تحصيل و اشتغال، نگاه فرودست به زنان از سوى متفكران مختلف و عاملن مسيحى، نداشتن حق مالكيت و نيز خشونت بر عليه آنان موجب اين جريانات شده است. جريان فمينيسم از آغاز تا كنون سه موج متفاوت و مطالبات متعدد پيدا كرده است. گرايش‏هاى مختلف و مهم آن عبارتند از فمينسيم ليبرال، ماركسيستى، راديكال، سوسياليستى، پست مدرن و اسلامى . اما اين نهضت بيش از آن‏كه موجب احقاق حقوق واقعى زنان شود، موجب ظلم مضاعف بر اين قشر مظلوم شده است و اشكالات متعددى صرف نظر از دين و با اتكاي به دين متوجه اين انديشه مى‏گردد.
يكى از انديشه‏هاى رايج و مؤثر در دنياى امروز، انديشه‏ى فمينيسم است. اين تفكر و روش ، آثار زيادى بر عرصه‏ى تحصيل، اشتغال، فرهنگ، اقتصاد، سياست، خانواده و روابط زن و مرد گذاشته است. از اين رو شناخت اين شيوه‏ى تفكر وجريانى كه فضاى معادلات و جهان را در دهه‏هاى اخير متحول ساخته براى فرهيختگان ضرورى مى‏نمايد. در اين نوشتار به طور فشرده طحى كلى از اين مكتب فكرى، ذيل چند عنوان به دست مى‏دهيم :

تعريف فمينيسم

واژه‏ى فمينيسم(1) از ريشه‏ى « Feminine » به معناى«زنانه» و «مادينه» است كه دراصل از زبان فرانسه و نهايتا از ريشه‏ى لاتينى« Femina» گرفته شده است. معادلاين واژه فارسى«زن‏گرايى»، «زن باورى» و«زن آزادخواهى» است.
فمينيسم نظريه‏اى است كه بر اساس آن، بايد به فرصت‏ها و امكانات مساوى بامردان در تمامى جنبه‏هاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى دست پيدا كنند؛ ياجنبش‏هايى كه به دنبال نهادينه كردن و تحقق اين ديدگاه هستند. البته فمينيسم گر چه ابتدا به عنوان جنبش استيفاى حقوق زنان ظهور كرد، اما بعدها بسان مبنا با روش مطالعه در اكثر علوم انسانى به كار گرفته شد.(2)

زمينه‏ى پيدايش فمينيسم‏

اعتراض و مخالفت با ظلم به جنس زن در طول تاريخ، كم و بيش وجود داشته است.
اما آغاز جنبش‏هاى فمينيستى جديد از اوايل قرن نوزدهم، بلكه اواخر قرن هجدهم، و هم زمان با انقلاب فرانسه است(3)؛ براى جنبش اجتماعى زنان در جوامع و كشورهاى مختلف، زمينه‏هايى وجود داشته است كه برخى از آن ها عبارتند از:
الف) نداشتن حق رأى از سوى زنان در اكثر جوامع(4).
ب) عدم امكان اصل تحصيل با تحصيلات عالى براى بانوان.
ج) فراهم نبودن زمينه‏ى اشتغال زنان در كارهاى اقتصادى، سياسى و...
د) برخوردار نبودن زنان از حق حضانت فرزند در جوامع مختلف.
ه) ديدگاه فكرى و فلسفى غلط نسبت به زن به عنوان انسان درجه‏ى دوم از ارسطوگرفته تا متفكران بعدى.
و) نگاه كليسا و عالمان مسيحى به زن به عنوان موجود درجه‏ى دوم و پست‏تر ازمرد و عامل فريب دانستن حضرت حوا از جانب كتاب مقدس و سفر پيدايش تورات.(5)
ز) نداشتن حق ارث و مالكيت زنان در برخى جوامع.
ح) خشونت مردان عليه زنان و استفاده از امكاناتى كه مردان داشتند؛ مثل زور، ثروت و موقعيت اجتماعى، عليه زنان در خانه و جامعه.(6)
البته در كنار همه عوامل پيش گفته بايد به نقش مؤثر سرمايه‏داران و بنگاه‏هاى اقتصادى در قرن هيجدهم و نوزدهم نيز توجه داشت. نياز به نيروى كار ارزان قيمت زنان در كارخانه‏ها و مراكز اقتصادى، انگيزه اصلى سرمايه‏داران بزرگ براى دامن زدن و يا حتى راه‏اندازى جنبش‏هاى فمينيستى بود.

نقاط مشترك فمينيست‏ها

فمينسيت‏ها داراى آرا، افكار و گرايش‏هاى گوناگون هستند. اما همه‏ى اين دسته‏ها در چند نقطه مشترك هستند:
الف) اومانيسم و انسان مدارى(7) : يعنى انديشه و ديدگاهى كه انسان را محورهمه‏ى امور كافى مى‏داند. همه‏ى فمينيست‏ها فهم خود را به عنوان يك انسان دراين گونه مسايل، اصل قرار مى‏دهند.
ب) نفى ظلم و تبعيض بر عليه زنان: زنان از آن رو كه زن هستند، تحت ظلم وتبعيض قرار دارند و بايد اين ستم‏ها برچپيده شود؛ خواه در حوزه‏ى قوانين، يا آموزش و پرورش، كسب موقعيت‏هاى اجتماعى و سياسى، اشتغال، ورزش و فرصت‏ها وامكانات ديگر(8).
ج) لزوم تغيير نظام خانواده : خانواده‏ى هسته‏اى - يعنى پدر و مادر و تعداد كمى فرزند - كه بر سرپرستى و مديريت مرد استوار است، بايد تغيير پيدا كند.
د) فمينيست يا اساسا دين خاصى را نمى‏پذيرد و يا اگر هم پذيرفت، حوزه‏ى دين را از حيطه‏ى دنيا و امور بشر يعنى مسايل اجتماعى، فرهنگى و سياسى جدا مى‏كند تا راه براى هر گونه فهم و تصميم انسان باز باشد. از اين انديشه به مكتب سكولاريسم (9)ياد مى‏شود. (10)

موج‏هاى فمينيسم

براى جنبش برابرى زن و مرد، معمولا سه موج و فراز به دنبال يكديگر ذكر مى‏شودكه به ترتيب از اين قرار است:
الف) موج اول يا قديم: جريان فمينيسم از آغاز تا سال 1920 ميلادى كه درآمريكا به زنان حق رأى داده شده،«موج اول» ناميده مى‏شود؛ كه مهم‏ترين ويژگى آن مطالبه‏ى حقوق مدنى و سياسى برابر است . تا اين زمان بيشتر زنان به دنبال پذيرفته شدن در جامعه به عنوان نيمى از انسان‏ها و حق مالكيت اقتصادى ومشاركت سياسى به ويژه حق رأى بودند.
ب)موج دوم: اين فراز از دهه‏ى شصت قرن بيستم ميلادى آغاز مى‏شود و تا اوايل دهه‏ى هشتاد ادامه پيدا مى‏كند . رهبرى اين جريان را به«سيمون دوبوار» نويسنده‏ى زن فرانسوى نسبت مى‏دهند.
شعار محورى اين موج، برابرى كامل زن و مرد درتمامى زمينه‏هاى اجتماعى، سياسى و فرهنگى بود. دوبوار در كتاب معروف خود به نام«جنس دوم» ريشه‏ى ظلم وتبعيض نسبت به زنان را در نقش‏ها و وظايفى مى‏داند كه زنان به عنوان يك زن آن را قبول كرده‏اند؛ از نگاه وى «هيچ كس زن به دنيا نمى‏آيد، بلكه زن مى‏شود.»
به دنبال اين موج، زشت دانستن ازدواج و همسردارى و بچه‏دارى با مادرى، تشويق زنان به كار بيرون از خانه به طور گسترده و رقابت با مردان در تحصيل واشتغال و مبارزه‏ى با مردسالارى شدت و رواج بيشترى يافت. از نگاه بعضى جان كلام موج دوم، حق توليد مثل بود.
ج)موج سوم: با پيدايش اين موج كه تقريبا از دهه‏ى آخر قرن بيستم شروع مى‏شود، سردمداران تفكر فمينيستى در حوزه‏ى علوم مختلف مانند معرفت شناسى، الهيات، اخلاق و فلسفه سياسى به دنبال اين تز حركت مى‏كنند كه، نگاهى زنانه به عالم وعلم داشته باشند. برخلاف سابق كه نگاه مردسالارانه بر علوم و روابط دنيا حاكم بود، برخى تلاش براى پاسخ به مشكل تفاوت بين زن و مرد را ويژگى اصل موج سوم دانسته‏اند.(11)

گرايش‏هاى مختلف فمينيسم

طرفداران فمينيسم با توجه به تاريخ پيدايش آن ها و نظرات متفاوتى كه درباره‏ى علت فرودستى زنان و راه‏حل تغيير و اصلاح آن مى‏دهند، به چند گرايش تقسيم مى‏شوند:
1. فمينيسم ليبرال: اين دسته قديمى‏ترين گروه هستند كه البته در زمان ما دراقليت مى‏باشند. اين گروه اصل را بر آزادى عمل، لذت‏جويى و رضايت فردى قرارداده‏اند. اين دسته در مورد مسأله علت فرودستى زنان در جامعه، معتقدند نقش‏هاى جنسيتى تبعيض‏آميز، پيش داورى‏هاى تبعيض آميز، باورهاى پذيرفته شده درباره‏ى تفاوت‏هاى طبيعى دو جنس و روابط اجتماعى، عامل اين تبعيض شده است.
بنابراين براى تغيير اين وضعيت بايد اين اختلافات را كه سطحى هستند، از بين برد. اين گروه نسبت به نقش مادى و همسرى چون دست و پاى زنان را مى‏بندد و محدودمى‏كند، بدبين هستند و كار در خانه را ظالملانه مى‏دانند و بر اين باورند كه تغيير در قوانين اجتماعى و سياسى براى حل تبعيض موجود كافى است. با ورد بيشتر زنان به عرصه‏ى آموزش، اقتصاد و جامعه اين نابرابرى‏ها از بين خواهدرفت.(12)
چهره‏هاى معروف اين گرايش عبارتند از : مارى ولستن كرافت، صاحب كتاب«استيفاى حقوق زنان» هاريت تيلور و همسرش جان استوارت ميل، صاحب كتاب «كنيزككردن زنان با انقياد زنان». بتى فريدان نويسنده‏ى كتاب «رمز و راز زنانگى» در سال 1963 م. و از بنيادگذاران سازمان ملى زنان آمريكا در سال 1966 ميلادى.
2. فمينيسم ماركسيستى : ماركسيست‏ها در اين زمينه هم مثل ساير موارد، مى‏گويند تابعيت تاريخى جنس زن نسبتبه مرد ريشه‏ى اقتصادى و طبقاتى دارد ونظام سرمايه‏دارى و طبقاتى اين وضعيت را بر بشر تحميل كرده است و تنها راه براى تساوى جنسى و رفع تبعيض، انقلاب توده‏ها عليه سرمايه‏دارى و حذف آن است وتا آن زمان اصالت دادن به مبارزه‏ى جنسيتى، يك حركت ضدانقلابى و بيراهه رفتن است.
به اعتقاد ماركس و انگليس، خانواده اولين نهاد اجتماعى است كه تقسيم نابرابركار در آن صورت مى‏گيرد و بايد اين نظام نابود شود و به جاى آن مؤسسات اشتراكى جايگزين شود تا كار منزل و بچه‏دارى و مانند اين ها به طور مساوى ازسوى هر دو جنس انجام پذيرد.(13)
از مهم‏ترين شخصيت‏هاى اين گروه مى‏توان رزا لوگزامبورگ از رهبران جنبش زنان كارگر لهستانى و از مؤسسين حزب كمونيست آلمان، هم فكر او كلارا زتكين ازرهبران جنبش كارگرى آلمان و بنيانگذاران حزب كمونيست آلمان و ميشل بارت صاحب كتاب«ستم امروز بر زنان» را نام برد.
3. فمينيسم راديكال: از تندروترين دسته‏هاى فمينيسم هستند و بر اين عقيده‏اندكه از ميان تمامى ستم‏هاى طبقاتى، قومى، مذهبى، نژادى و جنسيتى، بنيادى‏تيرن نوع ستمگرى مربوط به جنسيت مى‏شود كه همان نظام پدرسالارى است كه فراگيرترين و ماندگارترين نظام ستم اجتماعى به حساب مى‏آيد.
سيمون دوبوار معروف‏ترين شخصيت اين گروه و صاحب كتاب معروف «جنس دوم» بر اين باور است كه هيچ انسانى زن يا مرد متولد نمى‏شود، بلكه هويت زنانه يا مردانه را در طول حيات خود كسب مى‏كند. زن و مرد فقط از جهت جنسى و زيست شناختى متفاوت هستند، اما ساير تفاوت‏ها مانند تفاوت‏هاى ذهنى، روحى، اختلاف نگرش‏ها وگرايش‏ها و استعدادها همگى محصول روابط اجتماعى و تاريخى است؛ بنابراين نبايد كارها را به زنانه و مردانه تقسيم كرد.
راديكال‏ها همه‏ى مردان را نسبت به زنان، ستمگر مى‏دانند و مى‏گويند: تمام مردان از برترى جنس مذكر، منافع اقتصادى، جنسى و روانى بهره مى‏برند . از نظر اين ها، تغيير قوانين اجتماعى - سياسى تنها در حد تسكين و موقتى به كارمى‏آيد و بايد يك انقلاب اساسى به راه انداخت. شولاميت فايرستون يكى ديگر ازچهره‏هاى اين روي كرد، در كتاب «ديالكتيك جنسيت» مى‏گويد عامل فرودستى زنان
مسايل بيولوژيكى زنان يعنى عادت ماهيانه، زايمان و شيردهى است. اين مشكلات با تكنولوژى جديد، مثل لقاح بدون آميزش، پرورش جنين خارج از رحم و پرورش بچه در پرورشگاه، حل خواهد شد و زن و جامعه را از قيد و بند جنسيت رها خواهد كرد.
برخى از راديكال‏ها جلوتر رفته و صفات ارزشمند و اصيل را صفات زنانه مى‏دانند.
راه‏حلى كه اين گروه براى رفع ظلم و تبعيض عليه زنان پيش نهاد مى‏كنند، انقلاب جنس مؤنث است. از ديدگاه فمينيست‏هاى راديكال، مبارزه‏ى سياسى سازماندهى شده عليه جنس مذكر چه در حوزه‏ى عمومى (جامعه) و چه در حوزه‏ى خصوصى (خانواده) امرى ضرورى است. براى رسيدن به اين هدف، لازم است ارتباطات جنسى در خارج ازنهاد خانواده سامان يابد. اين ارتباط يا به صورت همزيستى آزاد و داوطلبانه بين دو هم جنس است يا دو جنس مخالف.
برخى از تندروها، اصولا رابطه‏ى با مردان را امرى منكر و سياسى مى‏دانند كه موجب سلطه‏ى جنس مذكر مى‏شود.(14)
چهره‏هاى اصلى اين گرايش – چنان كه گذشت - سيمون دوبوار و شولاميت فايرستون و سپس آن اوكلى، كيت ميلت صاحب كتاب « سياست‏هاى جنسى» مرى ديلى، صاحب كاب «پزشكى زنان» و مرى ابراين هستند.
4. سوسيال فمينيسم :اين گرايش از دهه‏ى 1970 ميلادى و از تركيب دو ديدگاه ماركسيسم فمينسيم و راديكال فمينيسم پديد آمده است. طرفداران اين گرايش مشكل ستم عليه زنان را هم ناشى از نظام سرمايه‏دارى و طبقاتى مى‏دانند مانند ديدگاه دوم و هم ناشى از نظام جنسيتى پدرسالارانه مانند ديدگاه سوم. بنابراين براى رهايى جنس مؤنث از ستم هم بايد به دنبال تحقق جامعه‏ى سوسياليستى و حذف طبقات اقتصادى بود و هم از جهت فرهنگى و اجتماعى بايد نظام مردسالارى را برانداخت و براى تحقق اين مهم بايد نحوه‏ى آموزش در سطح جامعه، بازاركار، سرپرستى كودكان و شكل ازدواج و شوهردارى دگرگون شوند. هايدى هارتمن كى از مهم‏ترين نظريه‏پردازان اين گروه است، جوليت ميچل صاحب كتاب «روانكاوى و فمينيسم»(15) يكى ديگر از چهره‏هاى اين گرايش است.
5. فمينيسم پست مدرن : پست مدرنيسم، ديدگاهى است كه در ساليان اخير شكل گرفته و بر نسبى گرايى حقيق تأكيد مى‏كند. از نظر اينان، حقيقت غايى يا عينيت ثابتى نداريم كه بتوان آن را فهميد و گفت اين است و جزاين نيست. واقعيت و حقيقت بسيار پيچيده و چند لايه و تودرتو است، از اين رو نبايد ايده‏ى واحد و نسخه‏ى مشتركى براى همه‏ى جوامع و فرهنگ‏ها و زنان قايل شد. هر
مدلى براى يك فرد يا گروه مناسب است، پس مى‏توان گفت به تعداد زنان جهان، فمينيسم وجود دارد.
بنابراين مشكلات زن ايرانى، عرب، افغانى، اروپايى و آمريكايى با يكديگرمتفاوت است و پاسخ‏هاى مختلفى را بايد در همان فرهنگ و جامعه عليه مردسالارى جست وجو كرد . ايده‏ى واحد مثلا فمينيسم ماركسيسم يا راديكال قابل تعميم به همه‏ى جهان نيست بلكه خود ستم جديد است بر زنان .
به نظر برخى از متفكران اين گرايش، زن نيازمند تشكيل خانواده و شوهردارى وپرورش فرزند است و اين ها موجب ستم نيست بلكه علت فرودستى زنان، وجود رفتارهايى است كه از بدو تولد ميان دختر و پسر، تفاوت ايجاد مى‏كند و براى حل اين مشكل بايد حقوق متشابه براى زن و مرد در امر تحصيل، اشتغال و سياست قايل شد و براى اين مهم، حذف نمادهاى جنسيتى از كتب درسى بسيار مؤثر و مفيد است .
قرائت پست مدرن از فمينيسم كه در حقيقت يك بازنگرى و نقد فمينيسم است ازسوى ديگر گرايش‏ها با واكنش منفى روبه رو شده است. آن ها مى‏گويند اين گرايش، نهضت و قيام زنان را زمين‏گير مى‏كند و اگر يك سخن و نظام حقوقى عام و جهانى داشته باشيم، نمى‏توان همه‏ى زنان را به راه فكر و برنامه‏ى مشترك دعوت كرد.
6. فمينيسم اسلامى :اين گرايش، تفسيرى زن‏مدارانه از اسلام است كه نتيجه التقاط انديشه‏ى اسلامى و فمينيستى است. اين گرايش دردو دهه‏ى اخير در ايران وبرخى از كشورهاى اسلامى پديده آمده است و تا حدودى متأثر از قرائت پست مدرن از فمينيسم است كه نسخه‏ى هر جامعه‏اى را در چارچوب فرهنگ و عقايد همان جامعه، مى‏نويسند. اين گروه كه متشكل از برخى زنان ماركسيست و فرارى از ايران،برخى از سلطنت‏طلبان و بقاياى نظام شاهنشاهى و پهلوى، برخى روشنفكران تجديد نظرطلب و غرب زده و جمعى از مسلمانان با انديشه‏ى التقاطى و بى‏توجه نسبت به تناقضات انديشه‏ى دينى و الحادى است، مى‏خواهند نسخه‏اى بومى و متناسب باعقايد دينى و در عين حال مبتنى بر گرايشات فمينيستى ، تهيه و ارايه دهند واين گروه مردسالارى را مشكل اصلى زنان را در خانواده، اجتماع، اقتصاد وسياست مى‏دانند و احكام متفاوت دينى را در مورد زن و مرد، تبعيض آميز ومخالف با حرمت و آزادى انسان و حقوق بشر و برابرى زن و مرد به حساب مى‏آورند. اين ها سعى مى‏كنند با قرائت جديدى از آيات و روايات دينى، تصويرى از ايلام نشان دهند كه با الگوهاى غربى و فمينيستى نزديك است.
الف) جدايى ديندارى از دين مدارى : اعتقاد به دين به معناى حاكميت دين ومحور قرار دادن آن در قوانين و شئون اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى نيست.بلكه حوزه‏ى دين يعنى رابطه‏ى ميان خالق و مخلوق ، از حيطه‏ى امور دنيوى جداست.
اين گروه در حقيقت با مبنايى سكولاريستى ، دست دين را از دامن قوانين اجتماعى كوتاه مى‏كنند. از اين پس، بشر است كه مصالح و مفاسد احكام را مى‏فهمد و متناسب با شرايط زمان و مكان دنياى امروز، قانون وضع مى‏كند.
قوانين اسلامى مربوط به ظرف زمانى و مكانى خاصى است كه در شرايط كنونى صحيح و قابل اجرا نيست.
ب) تشابه حقوق زن و مرد: گرچه زن و مرد تفاوت طبيعى و تكوينى دارند، اما اين اختلافات نبايد منجر به حقوق و تكاليف متفاوت و تبعيض آميز شود. آيات و احاديثى كه احكام متفاوتى را براى زن و مرد ذكر كرده‏اند يا مورد بى‏اعتنايى قرار مى‏گيرند يا دستخوش قرائت جديد مى‏شوند.
ج) ثابت نبودن شريعت: احكام دين در همه موارد از جمله احكام مربوط به زنان منأثر از شرايط جامعه و از فرهنگ زمانه است و ابدى نيست؛ و بايد با متد مدرن و اجتهادى كارآمد، آموزه‏هاى شريعت و فقه را با نياز روز و حقوق بشرسازگار كرد.
د) توجه به نقش زن و اهميت داده به خانواده: اين گرايش بر اهميت جايگاه زن در خانه و تشكيل خانواده ، به عنوان اولين نهاد اجتماعى، پافشارى مى‏نمايد؛ لكن خانواده‏ى سنتى و مديريت مرد و تقسيم كار دينى بين زن و شوهر رانمى‏پذيرد. اين عده‏خواهان برابرى نقش اجتماعى، اقتصادى، سياسى و قضايى هستندو به دنبال نفى مديريت مرد در خانواده و مشاركت مرد در فعاليت‏هاى خانه ومشاركت زن در فعاليت‏هاى بيرون از خانه هستند.(16)
برخى از چهره‏هاى فمينيسم در ميان مسلمانان و ايرانيان با گرايش‏هاى كم و بيش متفاوت عبارتند از :
شيرين عبادى(برنده‏ى جايزه‏ى صلح نوبل) مهرانگيز كار، نيره توحيدى، افسانه نجم‏آبادى، پروين پايدار (ناهيد يگانه)، شهلا لاهيجى، حامد شهيديان، ناهيدكشاورز، نوشين احمدى خراسانى، كتايون مزداپور، هاله‏ى افشار، سيدمحسن سعيدزاده، نوال السعداوى (مصرى)، فاطمه مرنيسى (مراكشى).

پى نوشت :

1 .Feminism
2. درباره‏ى تعريف مى‏توانيد مراجعه كنيد به: ريك ويلفورد، مقاله‏ى «فمينيسم از كتاب مقدمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى». ترجمه‏ى م.قائد، ص 346 و 347 .
فرهنگ نشر نو، ص 421؛ فرهنگ اصطلاحات معاصر، ص 597؛ و براى آشنايى با نگاه فمينيستى در علوم مختلف ر.ك: فمينيسم و دانش‏هاى فمينيستى؛ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان.
3. معصومه‏ى موسوى، تاريخچه‏ى مختصر تكوين نظريه‏هاى فمينيستى، كتاب توسعه ، ش
9، ص 114 -122.
4. كشورهاى مختلف جهان و اروپا به تدريج از اوايل قرن بيستم، براى زنان حق رأى قايل شدند. براى اطلاع بيشتر از آمار سازمان ملل متحد در اين زمينه نگاه كنيد به: گزيده مقالات و متون درباره‏ى فمينسيم، مركز مطالعات فرهنگى بين‏المللى، ص 421.
5. عهد عتيق از كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب سيم، آيات 1-13.
6. از مجموعه كتب و مقالات مربوط به اين بحث، اين موارد را مى‏توان به دست آورد. كما اين كه مطالبات اين گروه، حاكى از اين اعتراضات است.
7.Humanism
8. يان مكنزى و ديگران، مقدمه‏اى بر ايدئولوژى‏هاى سياسى، ص 346.
9 .Secularism
10. محمدرضا زيبايى نژاد و محمدتقى سبحانى، درآمدى بر نظام شخصيت زن دراسلام، ج 1، ص 124.
11. ر.ك: فمينيسم و دانش‏هاى فمينيستى ، ص 19 - 16.
12. براى توضيح بيشتر، ر.ك: نظريه‏ى جامعه شناسى در دوران معاصر، جورج ريتزر، ص 477 - 474؛ آليسون جگر، چهارتلقى از فمينسيم ، ترجمه س، اميرى، مجله زنان ، ش 28.
13. همان، ص 477 - 483.
14. همان، ص 488 - 491، و همان .
15. همان، ص 491 - 495؛ و همان.
16. درآمدى بر نظام شخصيت زن در اسلام ، ج 1 ، ص 125 - 127.

منبع : ماهنامه آموزشى اطلاع ‏رسانى معارف

معرفی سایت مرتبط با این مقاله


تصاویر زیبا و مرتبط با این مقاله